کسی که کارهای بی فایده و بیهوده می کند. (ناظم الاطباء) : به شعر گردد جاوید نام مردم نیک به شعر در بنکوهند هرزه کاران را. (یادداشت به خط مؤلف از المعجم شمس قیس رازی)
کسی که کارهای بی فایده و بیهوده می کند. (ناظم الاطباء) : به شعر گردد جاوید نام مردم نیک به شعر در بنکوهند هرزه کاران را. (یادداشت به خط مؤلف از المعجم شمس قیس رازی)
باکتری های مخصوصی است که انگل هستۀ آمیب ها می شوند. آمیب هایی که به این بیماری دچار شوند تامدتی حرکت می کنند و غذاهای مختلف را جذب میکنند ولی نمیتوانند تقسیم شوند و چون هسته وسیلۀ ترکیب عناصر مختلف در داخل یاخته هاست اگر در یاخته ای نباشد رشدیاخته متوقف خواهد شد. (از گیاه شناسی گل گلاب ص 18)
باکتری های مخصوصی است که انگل هستۀ آمیب ها می شوند. آمیب هایی که به این بیماری دچار شوند تامدتی حرکت می کنند و غذاهای مختلف را جذب میکنند ولی نمیتوانند تقسیم شوند و چون هسته وسیلۀ ترکیب عناصر مختلف در داخل یاخته هاست اگر در یاخته ای نباشد رشدیاخته متوقف خواهد شد. (از گیاه شناسی گل گلاب ص 18)
مردارخوار. مردارخور. که از لاشه و مردار شکم سیر کند. که از گوشت مردار غیر مذبوح تغذیه کند. لاشه خوار: چون خورم اندوه چون همی بخورد گردش این چرخ مرده خوار مرا. ناصرخسرو. هشدار چو مرده خوار کرکس مرغان همه را حقیر مشمر. ناصرخسرو. از تن حلال خواری و از روح مرده خوار تن مدح را و جانت سزای هجا شده ست. ناصرخسرو
مردارخوار. مردارخور. که از لاشه و مردار شکم سیر کند. که از گوشت مردار غیر مذبوح تغذیه کند. لاشه خوار: چون خورم اندوه چون همی بخورد گردش این چرخ مرده خوار مرا. ناصرخسرو. هشدار چو مرده خوار کرکس مرغان همه را حقیر مشمر. ناصرخسرو. از تن حلال خواری و از روح مرده خوار تن مدح را و جانت سزای هجا شده ست. ناصرخسرو
ریزه خور. که خرده های ریز پس ماندۀ کسی را بخورد. ریزه خور: درگاه سیف دین را نقد است خوان رضوان ادریس ریزه خوارش و ارواح میده آور. خاقانی. جهد کن تا ریزه خوار خوان دل باشی از آنک نسر طائر را مگس بینی چو دل بنهاد خوان. خاقانی. - ریزه خوار احسان یا نعمت یا انعام کسی، متنعم از نعمت و احسان وی. مرهون منت و احسان او: ریزه خوار خوان انعام توایم. (از یادداشت مؤلف). رجوع به ریزه خور شود
ریزه خور. که خرده های ریز پس ماندۀ کسی را بخورد. ریزه خور: درگاه سیف دین را نقد است خوان رضوان ادریس ریزه خوارش و ارواح میده آور. خاقانی. جهد کن تا ریزه خوار خوان دل باشی از آنک نسر طائر را مگس بینی چو دل بنهاد خوان. خاقانی. - ریزه خوار احسان یا نعمت یا انعام کسی، متنعم از نعمت و احسان وی. مرهون منت و احسان او: ریزه خوار خوان انعام توایم. (از یادداشت مؤلف). رجوع به ریزه خور شود